آدمهای ســـــــاده را دوست دارم..
همان ها که بدی هیچ کس را باورندارند.
بوی نـــــــاب
" آدم "می دهند..
برچسبها: عاشقانه-دوست داشتن,

آدمهای ســـــــاده را دوست دارم..
برچسبها: عاشقانه-دوست داشتن, دو شنبه 1 آبان 1391
11:46 ![]()
برچسبها: عاشقانه-کشف نکردن کسی, دو شنبه 1 آبان 1391
11:45 ![]()
امید نوروزی دلاور شیرازی کشورمان با شکست دادن لاشخی گرجستانی توانست مدال خوشرنگ طلا را به گردن بیاویزد. او که دو بنده زیبای آبی رنگش منقش به پرچم مقدس کشورمان بود ، در میان فریادهای «ایران» ، «ایران» هواداران روی تشک رفته بود و سعی می کرد روی سر و گردن حریفش کار کند. در پایان 90 ثانیه ابتدایی وقت اول ، امید باید در خاک می نشست. حریف گرجی هرچه زور زد نتوانست شیر فارسی را بچرخاند و پایان این دو دقیقه پیروزی پسر خوب ایران بود. او تا مدال طلا تنها 2 دقیقه دیگر فاصله داشت. در وقت دوم هم این امید بود که زیر کتفان حریفش می زد. تاکتیکی که سرانجام توانست با آن رقیبش را خاک کند و حالا طلا را در گردن داشت . مدالی که برای بدست آوردنش باید فقط 40 ثانیه مسابقه را کنترل می کرد. آفرین به امید ؛ او فقط طلا می خواست . مدالی که با سوت داور دیگر آن را بر گردنش می دید . او با تاکتیکی پیش رفت که سرمربی تیم ملی خواسته بود و محمد بنا می دانست چه به شاگردش گفته که اینگونه بتواند قهرمان گرجستانی را مقهور کند. این دومین طلای خوشرنگ کاروان کشورمان بوداز المپیک لندن . امید ایران طلایی شد. او رقابتش را با فیتویی تمام کرد که به محمد بنا زد. «ایران ، ایران ، ایران» و این فریادی بود که سالن را پر کرده بود. حالا کشتی فرنگی ورزش اول ایران است. درود بر امید نوروزی ، درود بر بنای کشتی ایران ؛ محمد بنا. آنها که هم میهنان مان را غرق در شادی کردند؛ از شیراز تا لندن برچسبها: افتخار کشور- ورزشکار, دو شنبه 1 آبان 1391
11:44 ![]() در کویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم
می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است که هرگز درآن رکودی نیست می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم تو در پاسخ به عشقم همیشه سکوت را اختیار کردی و هرگز به خود اجازه ندادی که از لبانت شکوفه های عشق و محبت بیرون بیاید و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش کند ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم بگذارتا صدف دریای دل من باشی که مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد می خواهم در کنار تو به اوج ابرها برسم ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید که من او را چگونه دوست داشتم ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله کشید پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی آن مکش برچسبها: عشقی -دلنوشته, دو شنبه 1 آبان 1391
11:36 ![]()
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می کند در چاه غم دریای کوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خسته شده از شاید و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ... جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟ ای وای از نامردمان ای وای کوفه یارب بگیر از قدر نشناسان علی را سر آمده صبر از ملالت های کوفه مانند چشمانش دل عالم گرفته آمادهی رفتن شده آقای کوفه اما نگاهش بی کران بی کسی هاست دلشوره دارد از غم فردای کوفه روزی که می آید به شهر نانجیبان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزی که خون می بارد از چشمان غیرت از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه بر روی نی سوی لب غرق به خونی سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه می میرد از اندوه گوش و گوشواره دارد خبر از بغض بی پروای کوفه می پرسد از راه نجف طفل یتیمی ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه! برچسبها: امام- تنهایی-عشق, دو شنبه 1 آبان 1391
11:34 ![]()
گم می شود در غربت شب های کوفه در لابلای نخلها، تنهای کوفه کوه است کوه اما دگر از پا نشسته سر می کند در چاه غم دریای کوفه خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ خسته شده از شاید و امّای کوفه با نان و خرما می رود کوچه به کوچه اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ... جز جود و رحمت از امام ما چه دیدند؟ ای وای از نامردمان ای وای کوفه یارب بگیر از قدر نشناسان علی را سر آمده صبر از ملالت های کوفه مانند چشمانش دل عالم گرفته آمادهی رفتن شده آقای کوفه اما نگاهش بی کران بی کسی هاست دلشوره دارد از غم فردای کوفه روزی که می آید به شهر نانجیبان با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه روزی که خون می بارد از چشمان غیرت از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه بر روی نی سوی لب غرق به خونی سنگ بلا می بارد از هر جای کوفه می میرد از اندوه گوش و گوشواره دارد خبر از بغض بی پروای کوفه می پرسد از راه نجف طفل یتیمی ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه! برچسبها: امام- تنهایی-عشق, دو شنبه 1 آبان 1391
11:34 ![]() برچسبها: راهپیمایی- تظاهرات-اجنماع مردم, دو شنبه 1 آبان 1391
11:33 ![]() چه تاریک و چه دلگیرم در این شبهای بعداز تو
به زخمی خو گرفتم زخم نا پیدای بعد از تو منم با یک سبد آواز همراهی تو تنهایی و من حالا به فکرم فکر یک تنهای بعد از تو و شعرم شاخه تنگ قفسهای من من شد غزل این یار دیرینه که شد آوای بعد از تو چون رودی که گم کرده خم دریایی خود را نمی دانم چه باید کرد فرداهای بعد از تو تو صبحی در شب یلدای من بودی ولی اینک چه تاریک وچه دلگیرم در این شبهای بعد از تو برچسبها: عاشقانه - شعر-دل نوشته, دو شنبه 1 آبان 1391
11:32 ![]() |